صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

امشب دلم عجیب طوفانی ست...

گریه های بی صدایم

در پس این روزهای تلخ و پر درد

عجیب نبود

اما

عجیب

پرسیدند چرا؟؟؟

وقتی

می دانستند

تاسوعاست...!

کوچکی مان فهم بزرگی اش را سد می شود گاهی...ایام غمش تسلیت

این روزها

روزگار تیره ام را می پوشم

و رویاهای شیرینم را

نذری می کنم

و

در کوچه و خیابان پخش می کنم

آری

من حقیر هم

عزادار حسینم...

سفر...

می خواستم بمانم

اما

کفش هایم

قبل از من

رفته بودند...!

فاطیما-متولد20آذر63-ش ش:106-نام پدر:محمد-نام مادر:لیلا و...

راه و رسم

فوت کردن

شمع های همیشه خاموش را

نمی داند

و

شوقی

برای بریدن کیکی تلخ

در وجودش نیست...

با اینهمه

یادش رفت

که فراموش کند

امروز تولد اوست...!

گاهی سکوت می کنم و تنها سکوت...

باز می کنم

نخ کاموائی

دامن چین چین آرزوهایم را...

و در عوض

می بافم

موهایم را...!

اندکی غم...

از کنارش رد شدم

غم نگاهش دیدن نداشت

سرم را پائین انداختم تا دور شوم

دخترک سرم داد کشید و گفت:

کفش های ساده ی مرا زل نزن

در رویاهایم

کفش های ساق بلند و زیبا و شیکی دارم

که تو در خواب هم نمی بینی!!!

قصه ها را دروغ نوشته اند!!!

"فرهاد"

چایی اش را تلخ خورد

و

کلاف آرزوهای "شیرین"

در هم پیچید!

کوه ها از شرم اشکهایی شور

فرو ریختند و

"فرهاد" کوهکن نامیده شد

"شیرین" ماند و سکوتی تلخ

تا ابد...

آری قصه ها را دروغ نوشته اند

آنجا غیر از خدا

آدم ها هم بودند!!!

ا ع ت ی ا د ؟!؟

می گویند

سیگار می کشد...

و من

با خودم می گویم

خدا کند

که نقاش شده باشد

و دیگر

هیچ!!!

دوری...نه دوستی!

دوری ات

تلخ است و خوشمزه

شبیه

قهوه بدون شکر!!!

از انکار تو می آیم تمام باور دیروز...!

با چشم های خیس

در کوچه ها ی غم زده خاطراتم

آنقدر دنبالت دویدم

تا شبی

کفش های خسته ی من هم

دهان باز کردند

و

برایم گفتند

که تو

لیاقت اشکهای مرا نداری!!!

اینجا همیشه سرد است...

می لرزم از سوز سرما

و می هراسم

از کاموائی گرم

که به تنم بیاید

اما

به تنم نماند...!

شکسته...

مسافر غریب

نماز ظهر تو  

شبیه دل من

دل من  

شبیه نماز ظهر تو

هر دو شکسته...

باران...

 

مردم شهر می گویند:

دیریست که "باران نباریده"

با خودم می گویم

خوش به حالشان

چه بی دردند!!!

فرشی ز دل شکسته انداخته ام آهسته بیا شیشه به پایت نرود...

سرمای پائیز

دلی وامانده ار آرزوهایش را

خنک می کند

و به لطف قلم ودفتری

وسعتی عظیم از تنهایی کسی

زیر سوال می رود

و نابود می شود

سخن کوتاه می کنم

این نیز بگذرد... 

**************** 

نبودم واسه چند روزی... اما برگشتم چون خیلی دوستون دارم و دور از تک تک شماها بیشتر دلم می گیره و تنهاییم از صد سال هم بیشتر می شه... چقدر وابسته تون شدم امیدوارم دل مهربونتون با غم و غصه غریبه باشه و ممنون از اینهمه لطف و محبتتون رفته بودم اما نه از یادتون***دوستتون دارم بی نهایت***

سلام&خداحافظ...

این روزها

جواب سلام عاشقانه

تنها خداحافظی ست...

و استادیم چرا که

جواب سلام واجب است...!!!

*******************

"سلام" بگو و عاشق کن

به خدا بسپار و برو

تو مردی!!!

مرد که غصه نمی خورد

مرد که گریه نمی کند

تو مردی و مردانگی تو

ربطی به چوب خدا ندارد...!!!

********************

"سلام" ها را در گوشه ای دنج از دلم جا داده ام

خدا کند

کسی دیگر مرا به خدا نسپارد...!

*********************

تنها یک "خداحافظی" بی دلیل

دل تمام "سلام هایم" را شکست...

**********************

معنای خداحافظی

چیزی نیست به جز

"پشیمانی از سلام..."

و به این معنا

تو را به خدا سپردم روزی...!!!

********************

خدایا

تو را دوست دارم و

او را

زمانی که دیگر دوست نداشتم به تو سپردم...!

********************

وقتی گفتی "سلام"

به دلم گفتم: حرفهای زیادی برای گفتن دارد باورش کن

زمانی که گفتی "خداحافظ"

به دلم گفتم: حرفهایش تمام شد فراموشش کن!

و دلم بر سر همین دو راهی بود که ترک برداشت و رفت...!

**********************

خدا نگهدار تو

و هر کس که جز خدا کس دیگری ندارد...

***********************

فاطیما- شاهد روزهای تلخ با مرگ باورهای شیرین

به نام عشق

ای کاش قبل از آمدنت

رفته بودی

حالا برای جبران خسارت دیر شده...!!!

*****************

برای باور شب

تنها یک ستاره کافیست

اما برای باور تو

هزار بار زمین خوردن هم کافی نیست...!

*****************

با آنکه عاشقت بودم

تو را یاد نگرفتم!

خوشحالم که مثل تو نیستم

ای کاش تو هم مثل خودت نبودی...

******************

یادم باشد

تک تک ثانیه های عمرم را

بدهکارم

به چشمهایی که

پا به پایم

برایم باریدند...

******************

کسی در را می کوبد

و من سرم را به دیوار...

نمی خواهم بدانم

چه کسی پشت در است

تو یا کس دیگر؟؟؟

******************

خیانت آنقدرها هم که می گوییم بد نیست

حالا که "به نام عشق"

خیانت می کنند و خیانت می بینند...

*******************

فاطیما- پائیزی ترین دختر این حوالی *پائیز89

مرحم زخم همه بودم ولی حالا خودم از همه زخمی ترم...

خدایا

محض رضای خودت

حالا که نوشته های مرا نمی خوانی...

تو بنویس

تا من بخوانم...!!!

****************** 

حوالی کوچه پس کوچه های پائیز

چه خیالی ست

اگر بهار وجودم

به خزانی زرد مبدل شده؟

حالا که کسی معنی "عشق" را نمی فهمد

چه خیالی ست اگر تنهایم

و تنهایی هیچ زمان تنهایم نمی گذارد..

حالا که

به آخر خط آشنایی رسیدم

چه خیالیست اگر با خنده غریبم؟

حالا که

همه به اندازه ی بزرگی دلشان غصه دارند

چه خیالیست

اگر

سهم غصه های من

از سهم دلم فراتر می رود...؟؟؟

*****************

ای مسافر پائیزی

کمی صبر کن

قبل از آنکه از رفتن حرفی بزنی

چشمانم را زل بزن

اگر نشانی از "درد" ندیدی

تو هم برو...

******************

دوستش ندارم دیگر...

چه بنویسم

از کسی که سلام نکرده

سبدی از "خداحافظی" های جور وا جور

از درخت خاطره هایش

برایم چید و

گذاشت و رفت...

هر سلامش

بهانه ای بود برای

خداحافظی اش

دل من به کنار

دل خودش دل نبود؟؟؟

بعد آنهمه خداحافظی

دوباره می گوید "سلام"

اما

اینبار تنها زبانم

از سر احترام

جوابش را داد

توی دلم

جایی برای ماندنش نبود

اینبار

نخواستم و نتوانستم باورش کنم...

فرصتی نبود تا دوباره بشکنم

حتی اگر قصد شکستن نداشت

دلی نبود تا دوباره عاشقش شود...!!!

****************** 

فاطیمای همیشه پائیزی

این روزها چشم ها جز دروغ چیزی نمی گویند...!

 

 

گل هم گلهای قدیم

برای هر که می بردند

به پایش خار نمی شدند...!

***************

آقای مدرن و امروزی!!!

ریگهای زیادی

در کفش توست

فکر بد نمی کنم

شاید در سنگریزه ها قدم می زدی...شاید...!

****************

شب و روز مرا یکدست کرده ای

سیاه سیاه...

منی که همیشه سیاه می پوشم حتی بدون مناسبت!

چه زیباست که من با شب و روزم ست شده ام

و دمده نیستم...

برنگرد نمی خواهم از مد بیفتم...!

****************

نه آنکه بزرگ بودی اما

"بزرگ" عاشقت بودم و این

کوچکی مرا آنقدر بزرگ کرد

که تو

دیگر مرا ندیدی

به همین سادگی...!

***************

مترسکی بود

"حس تلخ نبودنت"

که ترسش سراپای وجودم را فرا می گرفت

باورم نمی شد تا وقتی بودی

اما حالا که رفتی

باورم شد

مترسک که ترس ندارد...!

**************

حواسمان باشد

به رویاهایی که

اگر به واقعیت نرسند

نابودیمان را رقم خواهند زد

بهتر است به خاطر دل کوچکمان

رویاهای بزرگ

در سر نپرورانیم...

****************

حالا که همه هستند

به جز تو

یاد می گیرم

بخش بخش جای خالیت را

با نفرت از بودنت پر کنم

تا مبادا آهم دامنت را بگیرد...

*****************

تنها با زدن یک کلید

اگر

شیشه همیشه دودی ماشینت را پایین بدهی

می بینی

زیبایی دنیایت مدتهاست که تیره و تار شده به چشمت

خواست خودت است که دنیایت شفاف نباشد

خواست خودت است که دنیایت تاریک باشد

دوستت داشتم اگر شیشه های ماشینت دودی نبود..!!!

********************

جوانی

زنگ تفریح کلاس دنیاست

ای کاش

بفهمیم

گناه تفریح خوبی نیست

گناه تنبیه روحی ست

که می تواند

از فرشته ها هم

سبقت بگیرد...

*******************

از کنارت رد می شوم روزی

و قبول می کنم

نیازی نیست به یاد کسی که نیست...

*******************

حالا که می روی

تندتر برو

رد پای قدم های نامهربانت

آزارم می دهد

تندتر برو و دور شو

برای شستن رد پایت

موج گریه هایم

کمکم می کنند

******************

چشمانت دروغ می گفتند

و چشمانم به دروغ به من گفتند

حقیقت است...باورش کن

این روزها چشمها جز دروغ چیزی نمی گویند...!!!

*********************

دلت را به مناقصه گذاشته ای

هر کس قیمتی می گذارد

و من...

رهایت کردم

دلت ارزشش خیلی بیشتر از آن بود

که بفروشی اش

حتی به بهایی گزاف...

*******************

خوابهایم

گاهی زیباتر از زندگی ام می شوند

کاش گاهی

برای همیشه خواب می ماندم...

******************

آقای مسافر

سفرت خوش باد

نگران من نباش

دلم به دوریت عجیب عادت دارد...

********************

خدایا

دستهای خالی ام را بگیر...

می دانم

بنده ی خوبی نبودم

اما

می دانی

خدای خوبی هستی...

*******************

قرار نبود

دلی در این میان بشکند

اما...

و گاهی هزار درد می شود یک اما!

********************

حلقه ی دستت

با اینکه رسمی نیست

رسما مرا از تو دور کرد

و دوری مرا

به تو نزدیک...

و چون

نزدیکم نبودی

دوریم را نفهمیدی...

********************

سوء تفاهمی بود

اشتباه گرفتن تو

با تنها کسی که

به اشتباهم نگرفته...

*******************

همین جاده ای که مرا از تو دور کرد

تو را به او نزدیک!

نفرین به راه و رسم جاده ها...

*******************

جایی خواندم

کسی نوشته بود

"آب باران

نام مردگان را از سنگ قبر می شوید

گیرم که دل سنگ شده باشم

گیرم که مرده باشی"

به دلم نشست

اما قسمت آخرش را اینطور نوشتم...

"آب باران

نام مردگان را از سنگ قبر می شوید

گیرم که دلسنگ شده باشی

گیرم که مرده باشم..."

********************

زیر چشم آرزوهایم کبود شده

سیلی محکمی بود

باور بی وفائی اش...

****************** 

فاطیمای همیشه پائیزی

گلپونه ها نامهربانی آتشم زد...

 

 

راستی یادم رفت که بگویم کیستم؟؟؟

زاده ی پائیزم

دلم از غصه پر است

گوشه ای از دنیا

که دگر سیرم ازش

شب و روزم را درد

زده پیوند بهم...

یک زمانی من هم

پدری داشتم از جنس امید

و امید من بود...

یک زمانی من هم...

بگذریم حوصله نیست

آن زمان ها که گذشت!

این زمان من هستم

دختری پائیزی

اهل یک دهکده سرد و کوهستانی

بیست و پنج پائیز است

که نفسهای دلم پابرجاست

و دو سال و اندی ست که دلم تنگ نگاه پدر است

من خودم هستم و یک حس غریب

درد عمیق

و چقدر تنهایم...

بگذریم بیش از این حوصله نیست

من دلم اهل خداست

و تمام دردم

نقطه چینی ست به اندازه ی دنیا شاید...

فاطیما-هشتم آبان هشتاد و نه

 

 

 

نامهربانی

تو را آتش نزد

مرا به آتش کشید

"گلپونه ها" را تو نخوان

من می خوانم...!

 

 

غمگینی نگاه همیشه خیسم را

به پای خودم و آرزوهای محالم می نویسم تا

تو را...

او را...

و همه ی آنهایی را که باعث اشکهایم می شوند را

تبرئه کنم...

 

 

مدیون توام

تویی که شکستی مرا

تا حواسم را به خودم جمع کنم

مدیون توام و ممنونت

بابت آنکه از خوابی عمیق بیدارم کردی

با تلنگر رفتنت...

و حالا بیدارم

آمدنت خوابم نمی کند هرگز...!

 

 

کسی گفت: آرام بگیر

و من آرام نگاهش کردم

و او گریست!

حرفش را به خودش پس دادم

با لحنی آرام

به او گفتم:

آرام بگیر

و هر دو با هم گریه کردیم

و اینچنین آرام گرفتیم...

 

 

خط خطی های مرا

جز دلهای خط خطی

کسی دیگر نمی خواند...

و من

خط خطی می کنم و

دلی خط خطی

خط خطی تر می شود

خدایا مرا ببخش...

 

چشمانت شبیه سرسره ای بود

که اوج بلندی اش

سر آغاز سر خوردن و افتادن بود ومن

چه عاشقانه

پله پله های نگاهت را بالا می رفتم

و افسوس

طولی نکشید که به اوج رسیدم و از چشمانت افتادم...

 

 

نه اینکه تو را

دوست نداشته باشم...هرگز!!!

اما

هرگز را همیشه باور نداشته باش...!!!

 

 

ای قاصدک مسافر

سفرت خوش باد

برو و به گوش همه برسان

او مرا دوست نداشت...

 

 

خاطره های رویایی!ذهن خوش باورم

ارزانی زباله دان خاطره ها...

تو

ارزانی شب و روزهایی که نشانی از من نخواهند داشت...

و من

ارزانی هزاران علامت سوال به جرم باورت...

 

 

سر بر شانه نرده هایی که

از تو مرد ترند! و از تو مهربان تر

می گذارم

بی اختیار

اشکی به زمین می چکد

و آجری

به دیوار فاصله شده ی بینمان اضافه می شود

دلم برای تو تنگ نخواهد شد...

باور کن!

 

 

عشق

یعنی من

یعنی تو

اما بدون هم...

 

 

"چسب زخم" یا "چسبی به نام زخم"

چه فرقی می کند؟

وقتی تازه زخم هایم

آنقدر عمیقند

که نمی توان با چسبی

پنهانشان کرد تا کهنه شوند...