صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی دیگر به روز نخواهد شد

خیلی حرف است

شصت هزار و چهار صد و سی و نه بار در خانه ام کوبیده شود

یکبارش هم تو نباشی

چند نفر نمیدانم

فرض کن بیست هزار نفر شاید کمتر و شاید هم بیشتر

بیایند و صد سال تنهایی من را بخوانند و بروند

اما

یکی هم تو نباشی

خیلی حرف است اما دیگر حرفی نیست

و اما شما دوستان خوب و زیبایم

همیشه دوستتان دارم و برایتان دنیا دنیا شادی آرزومندم

بهراد عزیزم هرگز فراموشم نمی شوی

حامد جان برایت آرزوهای خوبی دارم

استاد عزیز فرخ مهربانم ناگهان گمتان کردم خدا گمتان نمی کند هرگز

نارون جان برایم همیشه عزیز خواهی ماند

نسای گمشده ام برایت شادی می خواهم از خدا

و تمام کسانی که

حتی اگر یکبار

حتی اگر اتفاقی

حتی اگر اشتباهی

آمدید و مرا خواندید و رفتید

حلالم کنید اگر تلخ بودم و تلخ نوشتم و تلخ ماندم

فاطیما قدر دلهای مهربانتان را خوب می داند

دوستتان دارم تا نفس باقیست هرگز فراموشتان نمی کنم

جایی خواندم آدمهای غمگین حافظه قوی ای دارند

من نیز ...

هر چند خودم میهمان بغض های بی دلیلم اما

می سپارمتان به خدا و لبخند