صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

.......

هفت سین بهار را برچیده ایم

اما

تو هی آمدنت را به بهاری دیگر بینداز

عیبی ندارد گل من

موی سیاهی مانده تا در انتظارت سپید شود

مرگ دست خداست

اما

بزک ها قول داده اند که نمیرند!

بهار من

دردت به جانم

تو هر وقت دوست داشتی بیا...

هفت سیلی.......

هفت سین بهار را برچیده ام

هفت سین دیگری پهن می کنم

هفت سیلی...

روی گونه هایم...

برای سرخ بودن ها ...

بهار مبارک...

هفت سین

نتوانست بهار را به این خانه بیاورد...

تو بیار...