صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

اینجا همیشه سرد است...

می لرزم از سوز سرما

و می هراسم

از کاموائی گرم

که به تنم بیاید

اما

به تنم نماند...!

نظرات 6 + ارسال نظر
بهداد سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:21 http://mangozashteman.blogsky.com

سلام بسیار خوب بود

حامد سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:43 http://www.haamed.blogsky.com

ممنونم خانم گل. همیشه کامنت های شما مثل آبی هست که روی آتیش بریزن چون آرومم میکنه. این روزها بیشتر از هر چیزی به دو تا گوش شنوا و دست هایی مهربون و سینه ای پر از مهر نیاز دارم که منو بفهمن. آی اینقدر دلم میخواد یه دل سیر گریه کنم.
آره اون تاوانن کاری که با من کرد رو بزودی زود پس خواهد داد چون اطمینان دارم. اون با شکستن قلب من جرمی نابخشودنی متحمل شد. امیدوارم پایان همه ی آدم ها به یه چیز خوب ختم بشه. منم امیدوارم.

باران سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:44 http://the-rain.blogsky.com

نگاه تو گرمم میکند...

سونیان سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:52 http://soniyan-ashegh.persianblog.ir/

سلام عزیزم فاطمیا جان
اپت کوتاه و قشنگ بود عزیزم
منم اپم خوشحال میشم بیای

مجتبی چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:56 http://loves20.blogsky.com

سلام ابجی گلم خوی خوشی؟
ممنون از اظهار لطف تون
چه خبر کجا بودی خیلی کم پیدا شده بودی اما خوشحال شدم که دوباره بهم سر زدی

خیلی خیلی مخلصیم

فرخ پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:25 http://chakhan.blogsky.com

گرم شو از مهر و ز کین سرد باش!
گرمترین و مربانانه ترین نگاههای جهان را برایت میخواهم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد