صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

هفت سین .......

سالهاست

کاری از "هفت سین" برنمی آید دیگر

تو که نباشی

با "هفتاد سین" هم بهار نمی شود...

"دوستت دارم"

می گویم

"دوستت دارم"

اما

تمام ماجرا این نیست

من بیشتر از نفسهایم به تو وابسته ام...

صرفا جهت اطلاع!!!

گاهی

صرفا جهت اطلاع!

کمی به خود می آیی

و می بینی

تمام شده ای...

گم می شود عشق...

عشق هم گاهی گم می شود

این را می شود از پاهای تو آموخت

که چه خوب "رفتن" را بلدند...

...

کوتاه می نویسمت

اما

یادت باشد

بلند آزردی ام...

لهستان...

گاهی

به راحتی از تو می گذرند

تو می مانی و تنی که له می شود از درد

گویی لهستانی!!!

به همین سادگی...

رفیق نیمه راه...

دلم می خواهد

نفس هایم را به عقب برگردانم

به نیمه راه

همانجا که رفیقم بودی!

قیامت...

گفته بودم

دیدارمان به قیامت!

حالا

هر روز

دلم قیامت می کند بخاطرت...

حسودی...

گاهی

حسودی می کنم

به او که

در کنارت هست اما دوستت ندارد...!

چقدر دیر...

دیر آمدی

همین پیش پای تو

خودم را دیدم که تمام شدم...

این نیز بگذرد...

گاهی خاطراتت 

گاهی خودت 

گاهی نبودنت... 

اما مهم نیست زیاد 

تو هم خواهی گذشت 

و شاید این نیز...