صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

فرشی ز دل شکسته انداخته ام آهسته بیا شیشه به پایت نرود...

سرمای پائیز

دلی وامانده ار آرزوهایش را

خنک می کند

و به لطف قلم ودفتری

وسعتی عظیم از تنهایی کسی

زیر سوال می رود

و نابود می شود

سخن کوتاه می کنم

این نیز بگذرد... 

**************** 

نبودم واسه چند روزی... اما برگشتم چون خیلی دوستون دارم و دور از تک تک شماها بیشتر دلم می گیره و تنهاییم از صد سال هم بیشتر می شه... چقدر وابسته تون شدم امیدوارم دل مهربونتون با غم و غصه غریبه باشه و ممنون از اینهمه لطف و محبتتون رفته بودم اما نه از یادتون***دوستتون دارم بی نهایت***

نظرات 4 + ارسال نظر
هستی چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:39 http://3inspiration.blogsky.com

دختر خوب
یک جایی خواندم وقتی می گذرد می فهمی چندان هم سخت نبود... فکر کنم درست است.



تنهایی را خوب درک می کنم.
و صد سال تنهایی را هم


شاد باشی

باران پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:29 http://the-rain.blogsky.com

دوست داریییییییییییییییییییم...

حامد پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 20:22 http://www.haamed.blogsky.com

دلم واستون تنگ شده بود. گفتم خدای نکرده چه خبر شده چون نوشته هاتونو خیلی دوست دارم.

مجتبی شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 http://loves20.blogsky.com

خب تو خودت دوست داری غصه بخوری
این خودت هستی که دوستداری تنها باشی و گرنه تو محکوم به تنهایی نیستی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد