راستی یادم رفت که بگویم کیستم؟؟؟
زاده ی پائیزم
دلم از غصه پر است
گوشه ای از دنیا
که دگر سیرم ازش
شب و روزم را درد
زده پیوند بهم...
یک زمانی من هم
پدری داشتم از جنس امید
و امید من بود...
یک زمانی من هم...
بگذریم حوصله نیست
آن زمان ها که گذشت!
این زمان من هستم
دختری پائیزی
اهل یک دهکده سرد و کوهستانی
بیست و پنج پائیز است
که نفسهای دلم پابرجاست
و دو سال و اندی ست که دلم تنگ نگاه پدر است
من خودم هستم و یک حس غریب
درد عمیق
و چقدر تنهایم...
بگذریم بیش از این حوصله نیست
من دلم اهل خداست
و تمام دردم
نقطه چینی ست به اندازه ی دنیا شاید...
فاطیما-هشتم آبان هشتاد و نه
نامهربانی
تو را آتش نزد
مرا به آتش کشید
"گلپونه ها" را تو نخوان
من می خوانم...!
غمگینی نگاه همیشه خیسم را
به پای خودم و آرزوهای محالم می نویسم تا
تو را...
او را...
و همه ی آنهایی را که باعث اشکهایم می شوند را
تبرئه کنم...
مدیون توام
تویی که شکستی مرا
تا حواسم را به خودم جمع کنم
مدیون توام و ممنونت
بابت آنکه از خوابی عمیق بیدارم کردی
با تلنگر رفتنت...
و حالا بیدارم
آمدنت خوابم نمی کند هرگز...!
کسی گفت: آرام بگیر
و من آرام نگاهش کردم
و او گریست!
حرفش را به خودش پس دادم
با لحنی آرام
به او گفتم:
آرام بگیر
و هر دو با هم گریه کردیم
و اینچنین آرام گرفتیم...
خط خطی های مرا
جز دلهای خط خطی
کسی دیگر نمی خواند...
و من
خط خطی می کنم و
دلی خط خطی
خط خطی تر می شود
خدایا مرا ببخش...
چشمانت شبیه سرسره ای بود
که اوج بلندی اش
سر آغاز سر خوردن و افتادن بود ومن
چه عاشقانه
پله پله های نگاهت را بالا می رفتم
و افسوس
طولی نکشید که به اوج رسیدم و از چشمانت افتادم...
نه اینکه تو را
دوست نداشته باشم...هرگز!!!
اما
هرگز را همیشه باور نداشته باش...!!!
ای قاصدک مسافر
سفرت خوش باد
برو و به گوش همه برسان
او مرا دوست نداشت...
خاطره های رویایی!ذهن خوش باورم
ارزانی زباله دان خاطره ها...
تو
ارزانی شب و روزهایی که نشانی از من نخواهند داشت...
و من
ارزانی هزاران علامت سوال به جرم باورت...
سر بر شانه نرده هایی که
از تو مرد ترند! و از تو مهربان تر
می گذارم
بی اختیار
اشکی به زمین می چکد
و آجری
به دیوار فاصله شده ی بینمان اضافه می شود
دلم برای تو تنگ نخواهد شد...
باور کن!
عشق
یعنی من
یعنی تو
اما بدون هم...
"چسب زخم" یا "چسبی به نام زخم"
چه فرقی می کند؟
وقتی تازه زخم هایم
آنقدر عمیقند
که نمی توان با چسبی
پنهانشان کرد تا کهنه شوند...
salam,zendegi vaghan sakhte va inke hichkas ba adam ham aghide nabashe vaghan bade.
سلللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللام.
مگه چند سالته که صد سالش رو تنها بودی؟
این شعر ها همش رو خودت سرودی؟
اگه ماله خودت باشه میتونم ازش استفاده کنمگناه دارم
باشه ما وب شما رو لینک میکنیم البته با افتخار
سلام
باز نیومدی
یه مسابقه
حدس بزن چه اتفاقی قراره بیافته
هرکی بتونه بگه جایزه داره ها
بیا منتظرتم
مارو از یاد نبر
سلللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللام.
واقعأ معرکه است
منم یه زمانی یه چیز هایی میگفتم شاید بعد ها یه پست بزارم
اگه اجازه بدی توی وبلاگم بزارم
اگه دوست داشتی میتونی پیشم بیای
((http://loves20.blogfa.com))
من بیشتر اونجام
منتظرم
سلام دوست عزیزم .
دل تنگی از لا به لای شعرهایت پیداست .
اما تمام شعر هایت زیبا هستن .
موفق باشی وشاد.
وای عالی بود...
خوب گفتی که خط خطی های تو رو تنها کسانی میفهمند که خودشون خط خطی باشن و من خوب میفهم چون خودمم هم خط خطی میکنم.
یکی از دوستان گفت:دوست ندارم عاشق کسی بشم چون با عاشق شدن کسی آخرش به خواری و ذلیلی میرسی و من اینو با خودم مقایسه کردم و خوب فهمیدم که چی گفت.
سلام.
من یکی از سروده های شما رو توی وبم گذاشتم اگه دوست داشتی یه نگاهی بهش بنداز.
البته اگه دوست نداشتی بهم بگو پاکش کنم.