انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...
درباره من
سلام دوستان گل من...
فاطیما هستم. متولد بیست آذر شصت وسه...پائیزی و گاهی پائیزی ترین. دنیای خیالی قشنگی دارم اونقدر قشنگ که تو خوابم نمی بینم!!! و بیداری بی شک بدترین درده وقتی هر لحظه اش باورت می شه که باید از سهم خودت بگذری! این منم و این خوابم و این بیداریم و شاید همینه تموم زندگیم...
ادامه...
شاید پرنده بود که نالید یا باد ، در میان درختان یا من ، که در برابر بن بست قلب خود چون موجی از تأسف و شرم ودرد بالا میآمدم و از میان پنجره میدیدم که آن دو دست ، آن سرزنش تلخ و همچنان دراز بسوی دو دست من در روشنائی سپیده دمی کاذب تحلیل میروند و یک صدا که در افق سرد فریاد زد : " خداحافظ. " فروغ
هر روزم روز خداحافظی ست
آغاز هر روزم
روزی شد که به ناچار تو را به خدا سپردم
و
خودم را به دست علامت های سوال بیرحمی که
رحم نمی کنند بر من!!!
شاید پرنده بود که نالید
یا باد ، در میان درختان
یا من ، که در برابر بن بست قلب خود
چون موجی از تأسف و شرم ودرد
بالا میآمدم
و از میان پنجره میدیدم
که آن دو دست ، آن سرزنش تلخ
و همچنان دراز بسوی دو دست من
در روشنائی سپیده دمی کاذب
تحلیل میروند
و یک صدا که در افق سرد
فریاد زد :
" خداحافظ. "
فروغ
زندگی با این علامت سوال ها از مرگ بخاطر جدایی هم بدتره...
دلت آباد فاطیمای من!!
ویران شدن دل٬ به شدت باعث تکون ( لرزش ) دستها میشه !
سلام. ممنون که اومدی. آپم.
و گاهی به سامان رسیدن دل.
.
.
.
اصولا به دستها نباید زیاد اعتماد کرد.
خانه ی دلت هماره آباد و معمور باد
این دست ها رو باید قطع کرد!
سلام عزیزم چه شعر قشنگی
وقتی اسم از خداحافظی میاد بخصوص برای اوناییکه که دوسشون داری یکم دل ادما می لرزه
اپمممممممممممم عزیزم