صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

گوشه ای از سهمم را بدهید تا بروم...

اندازه بگیرید

وسعت تنهائی ام را

اگر می توانید

دور شوید از سهم من

تنهایم بگذارید تا بروم...

قفسی که آرزوی پریدن به دلم گذاشت را

بگوئید

پروازم دهد تا بروم...

خورشیدی که گرم نکرد اما سوزاند را

بگوئید کمی باد بزند!

تا نفس بگیرم برای رفتن

تا بروم...

او را که زیاد نامیدمش

بگوئید زیاد شود

او را که درد کشید و مرد

بگوئید زنده شود و خوب شود

تا من با خیال راحت بروم...

آری

تمام سهمم نه!

زیاد می شود شبیه وسعت تنهائی ام

گوشه ای از سهمم

تنها گوشه ای از سهمم را بدهید تا بروم...

نظرات 4 + ارسال نظر
فاطیمای پائیزی چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:11

دلم عجیب هوای رفتن کرده
سهمم را چه بدهید
چه ندهید
می روم...
دور می شوم
آنقدر دور
تا گم کنم
تمام چیزهایی را که یک عمر پیدا کردم!

باران جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:20 http://the-rain.blogsky.com

سلام
عــــــــــــــــــــــــــالی :)

من جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:32 http://sokot9006.blogfa,com

دعا میکنم خدا از تو بگیرد هر انچه خدا را از تو میگیرد

یکتا جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 19:36

سهم من از این دنیا جیزی جز تنهایی نبود
دستان غم را بکیر و برو
میکویم تنهاییم تو را همراهی کند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد