صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

چقدر تصویر تو دوره از اون چیزی که می شناختم!

می بخشم

کسی را که دلتنگی ام بخشید

خدایا رهایش نکن

هوایش را داشته باش

زمینش نزن

مبادا چون من معنی "درد" را بفهمد...!

 

 

صندلی های خاک گرفته پارک

دلتنگ حضور کسی

هر روز به پارک می روند و

شب هم همانجا می مانند

افسوس

نه در روز

نه در شب

کسی عاشق نمی شود...

 

 

وقتی چمدانم را بستم

دلت را شکستم

اما اگر

دلم را نشکسته بودی

چمدانم را نمی بستم...!

 

 

آینه

امروز مرا زیباتر از دیروز

اما شکسته تر نشان می دهد

با سنگی

حقیقت شکسته شدنم را

به دروغ به آینه نسبت میدهم

شاید آینه مرا ببخشد

حالا که من همه را بخشیده ام...!

 

 

فاطیما...!

کسی صدایم کرد؟؟؟

هیچکسی نیست

حتی تو هم نیستی

آری "توهم" بود...!

 

 

از بس نبوده ای

کفشهایت را جاده ها خوب می شناسند

از بس مانده ام

کفشهایم را جاکفشی ام عاشق شده

تنها شباهت بین من و تو

این است که هر دو کفش داریم...!

 

 

روزی آمدنت را جشن گرفتم

امروز هم رفتنت را

برای شادی ات هر کاری می کنم...

 

 

نگرد!

نشانی از من پیدا نخواهی کرد

خودم هم نشانی خودم را گم کرده ام

گم شده ام

و می دانم

پیدایم نخواهی کرد...

 

 

صدایت را بلند نکن!

آرام هم که بگویی

آرامشم را از من گرفته ای...

مطمئن باش...!!!

 

 

یادم باشد

دیگر صدای "مرد" را از "نامرد" تشخیص دهم

یادم باشد

هر "مردی" ممکن است "نامرد" شود روزی...

یادم باشد

یادم نرود

یادم بماند...همین!

 

 

سر شکسته ی دلم را

دستمال می بندم

خوب می شود با گذشت زمان...خوب می شود...امیدوارم!

 

 

پائیز آمد

و آنقدر از تو دلگیرم کرد

که رفتنت را آرزو کردم

و تو رفتی...

حواست باشد پائیز رفت برنگردی...!

 

 

خدایا

قطره قطره اشکهای مرا چه زیبا آفریده ای

چه به چشمانم می آید

دلخوشم به اینکه همیشه زیبا هستم...همیشه!

 

 

گلدان گوشه حیاط همیشه خلوت خانه هم

از تو و قلب همیشه شلوغت بیزار است

من هم...

و حالا تو چقدر تنهایی

اما من

گلدان را دارم...!

 

 

تلفن ات تایم مکالمه ات را بالا نشان می دهد

اما حیف

درکت آنقدر پایین است که

همه جا آن را با خودت می بری...!

مواظبتش می کنی! پسوردش می دهی.

مثلا مرد شده ای و خریداران زیادی داری!!!

ای کاش تایم مکالمه ات نشانی از مردانگی ات بود

ای کاش...

 

احتمال آنکه تو برگردی یک دوم

احتمال آنکه قبولت کنم صفر

نیامدن بهترین شانس برای توست...!

 

 

هر شب

بالشم زودتر از من به خواب می رود

و خواب باران می بیند

از خواب که می پرد

قطره قطره های خواب تعبیر شده اش را

آنقدر در چشمان بیدار من زل می زند

تا دوباره بخوابد...!

 

 

دنبال تو نمی گردم!

دنبال کسی می گردم

مثل تو...

تا تو را نشانش دهم

و بگویمش "مثل او نباش!"

 

 

دیروز می نوشتم "دوستت دارم"

و امروز می نویسم "فراموشم کرده ای"

فردا خواهی نوشت "دوستم داری و فراموشت کرده ام..."

 

 

پنجره را باز کن

پرده ها را کنار بزن

رفتنم را خوب تماشا کن!

پنجره را ببندی

پرده را بکشی

دیگر آرزوی دیدنم به دلت می ماند...!

 

 

در قفس را به رویم باز گذاشتی

پریدم!

عاشق پرواز نبودم

اما

پرواز عاشق من بود...!

 

اذان که می شود

حس می کنم دلم برای خدا تنگ شده

به آسمان نگاه می کنم

می بینم

خدا دنیایی دلش برای من تنگ شده...

 

 

خورشید چمدانش را بست و غروب کرد

و من

هر غروب خطی برای دلم می نویسم

رد پای مرا دنبال کنی به غروب خواهی رسید...!

 

 

سجاده ام را

تسبیح ام را

مهر نمازم را

قسم داده ام

که نگذارند برای برگشتنت دعایی کنم...

مبادا مستجاب شود!

فاطیما-همان که روزی نبودنت در فکرش هم نمی گنجید...پائیز89

نظرات 6 + ارسال نظر
حمید دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:15 http://www.hamidshams.blogsky.com

سلام
وبلاگ قشنگی داری
تبریک میگم
موفق باشی

AliShah سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:56 http://www.alishah.tk

سلام بر فاطیماخانوم گل
چه خبر
بابا انقدر غمگین ننویس باید همیشه شاد باشی مثل من
نکه انقدر شادم خاله ماله اصلا دست از سرمون که بر نمیدارن تو هم باید اینجوری باشی از عشق و شعرای عاشقونه بنویس ولی نه غمگین الآن مردم دارن از غم فرار میکنن.
بازم منتظرت هستم

حامد سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:37 http://www.haamed.blogsky.com

میدونم و میفهمم که از زندگی خودت مینویسی. حالا ممکنه مال خیلی وقت ها پیش باشه یا خیلی نزدیک. هر دوی ما دلشکسته هستیم.چون حرفات از دلت بلند میشه منم که اهل دل هستم اونها رو نخونده میفهمم دوست من. نوشته هات برای من مرور زندگی هست. نوشت هات رو دوست دارم. برات آرزوی تندرستی دارم.

باران چهارشنبه 5 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:35 http://the-rain.blogsky.com

لحظه هایت سرشار از شیرینی عشق باد.
این نیز بگذرد...

ستوده چهارشنبه 5 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:33 http://saba055.blogsky.com

سلام دوست خوبم .
جملات زیبا وقشنگی مینویسی ولی یک مقدار طولانی هستند ویاد مون نمی مونند
شوخی کردم همه مطالبت زیبا هستند واز یک دختر زیبا وحساس حکایت میکنند .
موفق باشی عزیزم .

نگین جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 http://www.negin.gholamy@yahoo.com

حیف این همه احساس قشنگ که به پای کسی ریخته بشه.
عزیزم این یادت باشه که مرد یا نامرد ارزش اینو ندارن که وقت واحساس و براشون بذاری.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد