صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

پایان تلخ...

 

 

این روزها به خیابان که می روی

تا دلتنگی هایت را قدمی بزنی

شماره بارانت می کنند!

ایرانسل...همراه اول...اعتباری...دائمی...

چشمانت را می بندی

تا نامردی یشان را نبینی...

این روزها

دلتنگی ات را جای دیگری قدم بزن

خیابان ها و پارک ها و جنگل ها

فرصت پاک بودن را از تو می گیرند

این روزها

میله های قفس تنهائیت همان به که از فولاد باشند

این روزها ساحل هیچ دریایی  آرامش را به تو هدیه نخواهد داد

دلم برای خودمان می سوزد که این روزها...

تمام روزهای زندگی ماست...

 

 

می نویسم با آنکه می دانم

هیچکس

هیچوقت

مرا درک نخواهد کرد!

حتی تصویر خودم در آینه هم

برایم غریبه ای بیش نیست...

نمی دانم تنهائیم عجیب است

یا من عجیب تنهایم؟؟؟

 

 

 

استادم تو بودی

که دو واحد "عشق" را نتوانستم پاس کنم..

استادم تنهایی شد

تمام واحدهای "درد" را پاس شدم...!!!

 

 

 

وقتی می آمدی آرام بودی

اما زمانی که می رفتی عجله داشتی

اما من

وقتی می آمدی دلشوره داشتم

زمانی هم که می رفتی دلشوره داشتم

حالا خودت قضاوت کن

عیب از یکرنگی من است یا دو رنگی تو؟؟؟؟

 

 

 

نمی دانم نگاهت بی معنی ست

یا من معنی نگاهت را نمی فهمم؟؟؟

نمی دانم...

اما می دانم

نگاهی که پاک نباشد معنی "درد" می دهد...!!!

 

 

زمانی دلت آرزوی نگاه من

را می کند

و آنروز

نگاه من نگاه کردن به تو را دوست ندارد

کسی می گفت: "پایانی تلخ بهتر از تلخی بی پایان است..."

 

 

گریه های مرا تنها به پای او ننویسید

بی رحمی ست...

بی انصافی ست...

حقیقت چیز دیگریست!

قاب تمام زندگی من از "درد" است

تقصیر کسی نیست

سرنوشتم را اینچنین نوشته اند...!

 

 

هیس!!!!!!!!!!!!!!

سکوت کنی بهتر از آن است

تا نامردی را هوار بکشی!

 

 

تنها تو یاد نگرفته ای

آنچه را که نباید یاد می گرفتی!

همه مثل تواند...

هیچکس "مردی" را به ارث نبرده...

جز اندکی که دیده نمی شوند

همه مثل تواند

تنها نیستی! باور کن...

 

 

قلمی بردارم؟؟؟

تا تمام دردهایم را خط بزنم

تا دوباره بخندم به سادگی خودم!

باشد... خط می کشم روی تمام دردهایی که قلبم را خط انداخته اند

سنگ قبرش را چگونه خط بزنم؟؟؟

امشب بیشتر از همیشه دلم برای نگاه مردانه ی بابایم تنگ شده...

فاطیمای همیشه پائیز

نظرات 10 + ارسال نظر
فرخ شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 20:03 http://chakhan.blogsky.com

خیلی کم پیش میآید که متنی مرا تحت تاثیر قرار دهد...
اما تو با این نوشته ات مرا منقلب ساختی... جادویی در کلمات و واژه هایت بود که دگرگونم کرد !!
بیش ازاین چیزی نمیتوانم بگویم ... همین !!

نظر لطف شماست دوست گلم
امیدوارم همیشه این احساس قشنگ رو داشته باشین

حامد شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 22:11 http://www.haamed.blogsky.com

این روزها همه نامردن. من که مرد! هستم به مردی خودم شک دارم.کدوم مرد؟
در این بازار نامردی به دنبال چه میگردی؟
نمی یابی نشان هرگز تو از عشق و جوانمردی
برو بگذر از این بازار از این مستی و طنازی
اگر چون کوه هم باشی در این دنیا تو می بازی
----
نوشت های شما حس بسیار بسیار خوبی به من میده. حس میکنم تنها نیستم. کسی دیگه هست که دلتنگی های منو فریاد میزنه

آره حامد جان
من فریاد می زنم و کسی نمی شنوه ممنون که خط به خطشون رو می خونی
امیدوارم همیشه شاد باشی

ستوده شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:45 http://saba055.blogsky.com

فامیمای عزیزم .
آرزو میکنم که همیشه سبز باشی .
منم هر وقت دلم برای پدرم وخواهر عزیزم که تازه از بین ما رفته تنگ میشود بر سر قبرشان می روم وبه اندازه تمام دلتنگی هایم گریه میکنم وسبک میشوم .
غصه هایت را به چشمانت نگو چون می گریند و رازت را آشکار می کنند .

گل قشنگم بهت تسلیت میگم درکت می کنم و می دونم که درکم می کنی...
دوست دارم بی نهایت

فتح باغ یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:31 http://fathebagh.blogsky.com

اما من تو را درک می کنم .
خیلی قشنگ بود ....
ضمنا ممنون از لطفت .

alex یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:56

باید دل پری داشته باشی از این نامردمی های روزگار
انشاءا.. همه چی درست میشه.. البته سنگینی دردهات رو هیچکس جز خودت نمیفهمه...منم سعی دارم دلداریت بدم .ولی توانایی این رو ندارم و فقط میگم متاسفم....


http://1362iran.blogfa.com/

آدرس یکی از وبلاگهای قدیمی منه ..
راستش اون وقتا خیلی بد نبود .....

ابوالفضل یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:02 http://mosed.blogsky.com/

ممنون از توجهی که به کلبه بنده داشتین.
آبجی فاطیما! آنقدر قشنگ نوشته بودی که نمیدانم در مورد قلمتان بنویسم یا مفهوم قلمتان.
بهر جامعه ما فقر فرهنگی بالایی دارد.
ناچاریم ظرفیت هایمان را بالا ببریم . وگرنه زیر این چرخ آهنی له میشیم.
پس تحمل بایدت.

Ali Shah یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 15:58 http://www.alishah.tk

سلام

Ali Shah یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 16:04 http://www.alishah.tk

سلام
اون سلام با این سلام فرق داشت
چه خبر خانومی
ببخشید که بدقول شدم به خدا شرمندم
انقدر کارای عقب افتاده داشتم که فکر نمیکردم اینقدر زمان ببرن
ولی عیبی نداره شاید نتونم بیام نظر بدم ولی همیشه به فکر شما دوستای گلم هستم
واقعا نوشتت جالب بود مخصوصا اون قسمت "پایان تلخ به ز تلخی بی پایان"
واقعا که راسته راسته
بازم منتظر نظرتم آبجی گلم
ارادت مند شما علیرضا

باران یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 20:32 http://the-rain.blogsky.com

چقدر زیبا...سرشار از لذت شدم!!!
اول عاشق اسمت شدمو و بعد عاشق اینجا !
سبز سبز باشی !!!

قاصدک شب دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:16

سلام
عالی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد