صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

دختر پاییز وجودم

دختر پاییز وجودم

اندکی سکوت

تیکه تیکه های آسمان شیشه ای قلبم را

وصله خواهم زد

اندکی صبر

دل کوچکم را صبری بزرگ خواهم آموخت

برای شبهای تنهایی ام

تمرین خواهم کرد ستاره کشیدن را

همان طور که یاد گرفتم درد کشیدن را

روزی دور خواهم شد

از تمام غصه ها

از تمام قصه های دروغ

و نزدیک خواهم شد

به هر آنچه که دور بودند از من...

خط می خورند روزی تمام غصه هایم باورم کن

دختر پاییز وجودم

فصل برگ ریز دلم را پایانی ست می دانم

تنها دروغم را تنها تو باور کن...!!!!! 

 

 

 

نامرد باش مثل همه مردهای شهر 

بد جور این مرام تو زنگ خطر شده 

بگذار باورم شود بی تو کوچه ها 

بر شاخ و برگ خاطره هایم تبر شده 

بگذار در گلویم بماند گلایه ها 

حالا که سالهاست فلک گنگ و کر شده...! 

فاطیما-بیست و چهارم مهر هشتاد و نه

نظرات 2 + ارسال نظر
حامد شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 22:10 http://www.haamed.blogsky.com

منم باهات موافقم: دیگه مردی نمونده.مردی؟
امیدوارم اون روزی که همه در انتظارش هستیم روزی فرا برسه. امیدوارم.
همیشه میام بهت سر میزنم خانمی.
همیشه شاد زی

فرخ دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 16:26 http://chakhan.blogsky.com

زیبا بود ... دختر پاییز وجود؟!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد