صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

حسابدار...

تمام شبهای دلتنگی هایم را به حراج می گذارم

شاید کسی غصه کم داشت

آمد و خرید و برد...!

تمام نامه های عاشقانه ای که نوشتم را به مناقصه می گذارم

شاید کسی معنی عشق را فهمید

و خط به خط نامه هایم را عاشق شد

تمام آرزوهایم را کاش می توانستم بخرم

حتی اگر در خیال

حتی اگر با اقساط کوتاه مدت و سنگین

تمام دردهایم را

کاش می توانستم مرحم بگذارم

حتی اگر دست نیافتنی حتی اگر بلند مدت...

شاید روزی تمام شعرهایم را

در قالب سهام بی نام و قابل انتقال به غیر با حداکثر سود غیر ممکن!

به تمام دنیا عرضه کردم

تا شاید کسی تنها به خاطر سود بیشتر

سهام بیشتری را شریکم شود...

نمی دانم شاید روزی حسابدار کمپانی شادی های ماندگار شدم

و شاید حسابدار مرکز مبارزه با غم و اندوه...!

و حساب دنیا را رسیدگی کردم

و بدهکارش کردم

به خودش

به تک تک زخم خورده هایش

نمی دانم چرا حساب تی شادی ها و غمهای هیچکسی تراز نیست

اما کاربرگی خواهم نوشت

و برای تراز مانده هایش

دنیایی خنده برای همه از خدا خواهم خواست

آنوقت مانده هایم تراز خواهند شد...

برای عاشقانه هایم قبض انبار می نویسم

و در دلم انبارشان می کنم

تا دیگر نشکنم

تا کسی بدهکار اشکهایم نشود

تا بستانکار کسی نشوم...!

فاطیما- کسی که سهمش حقش نبود اما پذیرفت

نظرات 1 + ارسال نظر
AliShah پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:23 http://www.alishah.tk

وا
خدا منو بکشه
یعنی همش تقصیر من بود.
الهی برم زیر کامیون الهی برم زیر تریلی الهی
اینجوری خوبه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد