صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

شرمسار

خدای مهربان من

روزه گرفتم و تنها نخوردن زورکی را تجربه کردم شاید

ای کاش یاد می گرفتم که چگونه انسان زندگی کنم ای کاش

شبهایی را تا صبح به اسم عبادت بیدار ماندم و

ذره ای هم به تو نزدیکتر نشدم مرا ببخش

دور شدم هم از تو هم از خودم بی آنکه بخواهم

خدای مهربان من

کجای زندگی سراسر غصه دنیا

دست از تو کشیدم و تنها ماندم؟؟؟نمی دانم

و هنگاهی که با نام عبادت دلی را شکستم

و خود را بهترین بنده تو دیدم

چگونه تاب آوردی که باز هم بنده ات بمانم؟؟؟

نمی دانم نمی دانم نمی دانم...

خدایا دوستم داری و لایق دوست داشتنت نیستم

سر سفره ات بودم و مهمان خوبی نبودم مرا ببخش

و امروز گویی تمام شده مهمانی سفارشی ات

کاش بچگی و نفهمی من هم تمام شود ای کاش...

فاطیما-عید سعید فطر شهریور89

نظرات 1 + ارسال نظر
علی شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 23:19 http://www.www.bodo-bodo.blogsky .com

اینم یه وبلاگ دیکه برا گل زیبای دنیا. قربونت علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد