صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

نفس های سرد

 

خدا کند که...

نشد ز عشق برای همیشه دور بمانم

شکوه چشم تو نگذاشت که مغرور بمانم

تمام زندگیم لحظه های سخت تکرار

زمانه خواست که همواره در مرور بمانم

در این تداوم اگر مانده ام هنوز شکیبا

دل تو خواست تو گفتی که من صبور بمانم

چه سالها نشستم یگانه ساکت و تنها

دگر مخواه غریبانه سوت و کور بمانم

نه اینکه فکر کنی حوصله نیست از تو دلگیرم

از این دلهره تردید عاشقی سیرم

تمام شهر پر است از هجوم شایعه ها

عجیب شایعه ای اینکه بی تو می میرم

گناه از تو و من نیست زندگی این بود

نوشته است جدایی به برگ تقدیرم

کتاب زندگی من پر است از وحشت

نخواه تا که تو را بخوانم به تفسیرم

در ازدحام خیابان تو گم شدی و هنوز

در ایستگاه همین لحظه ها به زنجیرم

تو رفتی و چمدانت دوباره جا مانده است

خدا کند که بیایی و گرنه می میرم...

 

 

 

رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن

ابتدای یک پریشانیست حرفش را نزن

گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو

چشمهایم بی تو بارانیست حرفش را نزن

آرزو داری که دیگر برنگردم پیش تو

راهمان با اینکه طولانیست حرفش را نزن

دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا

دل شکستن کار آسانی ست حرفش را نزن

خورده ای سوگند که روزی عهدمان را بشکنی

این شکستن نا مسلمانی ست حرفش را نزن

حرف رفتن می زنی وقتی که محتاج توام

رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن

 

 

پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف

تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست

گفتی که کمی فکر خودم باشم و انوقت

جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست

رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت

بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست

گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن

گفتی باید بروم حوصله ای نیست

دیریست که از خانه خرابان جهانیم

بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست

در حسرت دیدار تو آواره ترینم

هر چند که تا منزل تو فاصله ای نیست 

فاطیما- دختر پاییزی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد