صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

درد دلی با او

اگر دلت می خواست

اگر دلت می خواست

تا ابد برای چشمانم می ماندی

تا همیشه عاشقت بودم

حال که نمی مانی نمی توانم تا همیشه عاشقت نمانم

تکلیف دل سرگردانم چه می شود؟

وقتی عاشق کس دیگری باشی همچنان عاشقت بمانم؟

مگر می شود؟؟؟

عشق دروغکی نیست

دروغکی عاشق شدن

عاشق ماندنمان را سخت می کند می دانم

اما حقانیت عشق من را چه به رسیدن

آن سوی رویاهایت مرا راه نمی دهی

برای ماندنم دعا نمی کنی هیچ

می ترسم برای رفتنم دست به دعا برداری

اگر می شود نامه ای برایم بفرست

از دوریت عجیب دلتنگم...

دختر پاییز-شانزدهم اردیبهشت هشتاد و شش

 

 

 

گفته بودم در هوای چشمانش نفس خواهم کشید

بی خبر از آنکه بودنم مانع نفس کشیدن او می شود

گفته بودم اگر نگاهم کند با هر نگاهش جان دوباره می گیرم

اما نمی دانستم نگاهش معجزه می کند و معجزه اش دیوانه ام

گفته بودم بیاید از آهنگ اشکهایم اثری نیست

دلواپسی هایم را چوب حراج می زند

سکوتم را می شکند اما عهدمان را

دلم را و بغضم را هرگز

همه چیز را شکست الا طلسم سکوتم را

همیشه دوستش دارم ولی نمی داند

نامهربانی امروزش را با مهربانی های دیروزش پنهان می کنم

فردا اگر نامهربان ماند

با مهربانی های نکرده اش پنهانشان می کنم

عاشق من نمی ماند می دانم

عاشقش می مانم خدا کند که بداند...

فاطیما-ششم اردیبهشت هشتاد و شش

 

 

درد دلی با او

نمی شناختمش اما برایم غریبه نبود

روزگارش زیبا بود آنقدر زیبا که نیازی به نگرانی هیچکس حتی خودش نداشت

آمد و ادعا کرد کنارم می ماند باورش کردم روزی خودش را و روزی رفتنش را

اما امروز

باور نمی کنم تیرگی روزگارش را

خدای من کجاست؟؟؟

دروغ نیست که می گویند همین نزدیکی ست

دروغ نمی گویم اما نمی بینمش

دلم آَشوب است و از دلش بی خبر

دوستم دارد و چگونه نابودی اش را نظاره کنم

خدای من کجاست؟؟؟

کسی درد مرا به او بگوید

تحمل اینهمه درد را ندارم

بگویید به دادم برسد...

فاطیما-بیست و یکم مرداد هشتاد و نه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد