صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

گل من نامردی...!

گل من نامردی

روشنایی دور است دل ما هم دورتر

چشمه ی احساسم می شود پر شورتر

تو از اینجا رفتی آسمان تاریک است

بین من با دل تو فاصله نزدیک است

تو از اینجا رفتی من چقدر تنهایم

باورم نیست هنوز بعد تو می مانم

تو از اینجا رفتی خانه ام ویران شد

بی کسی خیلی زود آمد و مهمان شد

تو از اینجا رفتی می نویسم اما...

تو نخوان حرفم را گل من نامردی...!

دخترک تنها - نهم آذر هشتادو هشت 

 

 

 

وقتی می روی

کاش از آمدن دوباره ات خبرم می کردی

ار آمدن دوباره ات که هیچ

حتی از رفتنت هم خبرم نمی کنی

اگر دل به چشمان مهربانت بسته ام و قصد دل کندن ندارم مرا ببخش

از اینکه با نهایت صداقت دوستت دارم معذرت می خواهم

از اینکه غیر از تو به کسی دیگری فکر نمی کنم مرا ببخش

نازنین تمام لحظه های تنهایی و رسوایی من

اگر با سکوتت می خواهی به من بفهمانی که دیگر دوستم نداری اما من نمی فهمم مرا ببخش

ساده می گویم دوستت دارم

اما اگر انتظار داشته باشم که ساده دوستم داشته باشی دیوانگی کردم می دانم

اما دیوانگی هایم را ببخش

اگر می روی و قصد می کنی دیگر به سراغ من و دل تنگم برنگردی

ولی من همچنان منتظرتم مرا ببخش

اگر دوست نداری دلواپس لحظه هایت باشم

نمی گویی اما از چشمانت می خوانم

اما باز هم دلواپسم مرا ببخش

قول می دهم آدم شوم

اما تا نشدم مرا ببخش

قول می دهم آدم شوم...

فاطیمای پاییزی-چهارم بهمن هشتاد و پنج

مرا ببخش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد