صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

تا صفر می توانی بشمری؟!؟

بیا بگیر

این هم دفتر خنده های من...

آرام آرام ورق بزن

برگه های سفیدش را

خیس گریه اند انگار...!

نظرات 6 + ارسال نظر
فاطیمای پائیزی جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:47

نه تو هیچ وقت نمی توانی بفهمی که من چه می فهمم!!!
نمی توانی درک کنی که در کوچکی چقدر بزرگ بودی!!!
چقدر حقیر بودی!!!
نه تو هیچ وقت نمی توانی دل بکنی از آنچه که من دل کندم!!!
نه تو هیچ وقت نمی توانی برای لحظه ای حتی خودت را به جای من بگذاری و این را که می گویند "زندگی" ادامه دهی...
تو خودت باش و جدا از من...
من خودم می مانم جدای از همه...

باران جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:55 http://the-rain.blogsky.com

عاشق این کامنتام که برا خودت میذاری....
زیبا و پر غمــــ...
شاد زی فاطیمای عزیزم!!

فرهاد شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:24 http://divar-e-zendegi.blogsky.com/

انگار حرف‌های دل ما پیش دلت جا مانده

مجتبی شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:46 http://loves20.blogfa.com

کاش میشد خاطراتی رو که دوست نداریم از ذهنمون پاک میکردیم اما برای پاک کردن حافظه همه رو باید با هم پاک کرد ولی وقتی میبنی یه خاطره خوش داری حاضر نمیشی از ذهنت پاکش کنی به هیچ قیمتی حتی اگه تمام خاطرات زندگی عذابت بده حاضری عذاب بکشی اما اون خاطره رو داشته باشی

ظریفه شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:01 http://corocodile.blogsky.com

فرخ یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 14:27 http://chakhan-2.blogsky.com

او که خنده هایت را از تو گرفت
لبانش در حسرت لبخند باد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد