صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

و ساعت به وقت بیست و نه سالگی...

تمام سیصد و شصت و چند روز سال ام به کنار
همین امروزم را
کسی عجیب به من و حرفهایش بدهکار است!!!

درد...


واژه ها همیشه یک معنا ندارند
گاهی بودن و یا ماندن
معنای حماقت می دهد
و دوست داشتن
معنای خیانت!
و گاهی تمام واژه های دنیا
معنای "درد" می دهند
و من امروز
پرم از درد
پرم از تنهایی...

زخم عمیق

زخم های عمیق

گاهی تکرار همان زخم های ساده ی سطحی ست

آی آدمها کمی مهربانتر لطفا . . .

من تنهایی ام را قدر می دانم...


دیگر به یاد نیاور
تمام "دوستت دارم هایی" را که گفتم و داشتم و قدر ندانستی...
اکنون
جیبم پر از تنهایی ست
پر از بی تو بودن ها
پر از دوست نداشتن ها!

از حادثه دوست داشتنت بگذر
تصادفی بود دوست داشتنت
و بعد از آن حادثه ی طولانی
من حافظه ام را برای همیشه از دست داده ام!