صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

آدم...

هوا که سرد می شود

آدم دلش آغوش گرم...!!!

زمستان مبارک...

زمستان و تابستان فرقی نمی کند

وقتی یخ درد های ما را

هیچ آفتابی آب نمی کند...

نیمه خالی یا ...

بگذار

از نیمه پر لیوان برایت بگویم

همان که

هیچوقت سهم من نیست...

زیاد دلتنگم...

خدایا

دلم کمی دلتنگی می خواهد

تاب اینهمه را ندارد...!

آدمک درد...

آدمکی برفی می ساختم

تا بهار که آمد

آب شود

اگر

دردهایم سپید بود...

سهم منی...

تو را دارم

جزئی از "دنیای نداشته ی منی"

سهم خود خود من...

خوبم...

حالم خوب است!

بغض هایم سر موقع به سراغم می آیند

اما شکستنشان با تاخیر است...

بیراهه۰۰۰

بی خودی دلت هزار راه رفت!

دل من عمریست

در بیراهه های بی کسی جا خوش کرده است...

مشق شب...

هر شب

تکلیف بغض های مرا روشن کن

مثل کودکی

می خواهم بنویسم...

فاطیما متولد ۲۰آذر۶۳...

بی سر و صدا

تولدم آمد و رفت

من به دنیا آمدم اما

دنیا به من نیامد...

پیر شدم دیگر...

به پای کسی که نه

اما

به پای خودم

پیر شدم...!!!

بی حس...

احساس می کنم

دیگر دلم تنگ کسی نیست

گویی

بی حس شده ام...

مردم...

مردم کوچه و بازار

جوری نگاهم می کنند

که انگار مرا می شناسند هنوز

اما من

دیگر کسی در خاطرم نمی گنجد...