صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

هزار جواب برای یک نامه...

و وقتی رفت

تمام خنده هایم را

به همراه خودش می برد

تمام جاده می خندید...

آن طرف

آسمان صاف بود و عسلی!

این طرف

آسمان ابری و قهوه ای...

او که رفت

ناگهان

رعد و برقی گرفت

و دل

نامه ای هم به باران نوشت

و باران

جواب همان نامه ی بی نشان را

هزاران هزار بار

به دل می نویسد به تکرار...

نظرات 4 + ارسال نظر
فاطیما دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:17

گاهی پنجره ها همان بهتر که بسته بمانند...

فرخ سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 00:31 http://chakhan-2.blogsky.com

رفت تا فقط یادی از خود برای تو بگذارد
اما خودخواهانه بود رفتنش ... کاش تمام خنده هایت را نمی برد
بیرحمانه بود خیلی

باران سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:36 http://the-rain.blogsky.com

و هربار من هم با آن می بارم...!
بی نظیر بود!!
و بدون دل من این روزا بیشتر از همیشه تنگته...

مهدی چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:48 http://asemanstar.blogsky.com

خیلی خوشحال شدم که به وبلاگم سر زدی ممنون . اشعار ی

که سروده ا ی بسیار زیبا وجذاب است ولی دلبستن چه آسان

ورفتن و چشم انتظار بودن مشکل ......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد