انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...
درباره من
سلام دوستان گل من...
فاطیما هستم. متولد بیست آذر شصت وسه...پائیزی و گاهی پائیزی ترین. دنیای خیالی قشنگی دارم اونقدر قشنگ که تو خوابم نمی بینم!!! و بیداری بی شک بدترین درده وقتی هر لحظه اش باورت می شه که باید از سهم خودت بگذری! این منم و این خوابم و این بیداریم و شاید همینه تموم زندگیم...
ادامه...
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود...
ناگهان
چقدر زود
دلتنگ
کسی شدم...
تا خدا از این کوچه ها بگذرد...
ما انقدر خانه عوض می کنیم که خدا گممان می کند!
اما،
یاد بعضی نفرات روشنم میدارد ...
شربتت را سر ساعت بخور
به سلامتی خودت....
زیبابود این قسمتش.چه تضاد زیبایی دارد
سلام
تو راکه می بینم مکث می کنم ،مثل ویرگول.
نه عزیزم من بدون خداحافظی نرفتم. فقط شرایط ایجاب کرد چیزی نگم. خوب در آدرسی هستم که سالها بودم و خواهم بود.اینجا که کامنت میگذارم آدرس جدیدم هم هست
سلام خوبی خانومی
اپمممممم خوشحال میشم که بیای و بهم سر بزنی
قالب جدیدت هم مبارک
سلام
امیدوارم حالت خوب باشه
ممنون که به من سر می زنی
وبلاگه شما هم واقعا قشنگه
فعلا خداحافظ
سلام
انشا...بهارت هر چه زود تر میاد و امید داشته باش به خدا
سلام عزیزم .

امیدوارم که هر چه زودتر زندگیت زیبا وبهاری شود ومن گل لبخند را بر روی لبان زیبایت ببینم .
چه شگفت انگیز امان دادی به او ... و خود دل سپردی به بهار که بیاید و همه چیز و همه جا را تازه کند!؟؟