صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

لهستان...

گاهی

به راحتی از تو می گذرند

تو می مانی و تنی که له می شود از درد

گویی لهستانی!!!

به همین سادگی...

رفیق نیمه راه...

دلم می خواهد

نفس هایم را به عقب برگردانم

به نیمه راه

همانجا که رفیقم بودی!

قیامت...

گفته بودم

دیدارمان به قیامت!

حالا

هر روز

دلم قیامت می کند بخاطرت...

حسودی...

گاهی

حسودی می کنم

به او که

در کنارت هست اما دوستت ندارد...!

چقدر دیر...

دیر آمدی

همین پیش پای تو

خودم را دیدم که تمام شدم...

این نیز بگذرد...

گاهی خاطراتت 

گاهی خودت 

گاهی نبودنت... 

اما مهم نیست زیاد 

تو هم خواهی گذشت 

و شاید این نیز...

رفیق...

رفیق 

سالها گذشت و هنوز 

زیر چشم آرزوهایم کبود مانده 

سیلی محکمی بود 

باور بی وفاییت ...

ساعت به وقت بیست و نه سالگی... بیستم آذر نود و دو

طعم حالم را نپرس 

وقتی نباشی 

تلخ است 

شبیه قهوه ای که باید تلخ باشد...

یک فنجان سکوت...

دستی

واژه هایم را درد پاشیده انگار

پرم از حس مردن

به قدر لحظه ای زندگی

یک فنجان سکوت لطفا...

گاهی انسان در بیست سالگی می میرد اما در هفتاد سالگی به خاک سپرده می شود...

کاش می شد

ساعتم را پنجاه سال عقب بکشم

حالا که "بیست و هشت" سالگی ام طعم "هفتاد سالگی" می دهد...

مرگ یا زندگی...

می گریم هر آن  

این زندگی را...

وقتی مردم

کسی دیگر برایم گریه نکند

یاد زندگی می افتم...

...

آینه و آب

من و تو و قرآن

هر کدام رفتیم به راهی

دیگر منتظر برگشتن تو نیستم

دلتنگ معجزه ی قرآنم...

درد...

مرا ببخش

دوباره بچگی کردم

تمام شب نبودنت را گریستم...

این نیز بگذرد...

گفتم زمان همه چیز را درست می کند

اما تو باور نکردی

حالا دیدی همه چیز درست شد

زمان گذشت و تو را از من سیر کرد

مرا از زندگی...

آری زمان همه چیز را درست می کند...

ت مثل تو... مثل تردید... مثل آخر خیانت...

گاهی له می شوی

زیر بار سنگین "دوستت دارمی" که

بوی خیانت می دهد!!!

خسته ام...

خستگی در تنم

یادگاریست از آنهایی که دوستشان داشتم

با من مدارا کن

بعدها دلت برایم تنگ خواهد شد...

برای تو...

نفس می شوی

گاهی می آیی

پر می شوم از حس زندگی...

 

 

گیسوانم را

سپرده ام به دست باد

حالا که دستهای تو نیست 

 

 

حصار شده ای در چارچوب یادم

هر چقدر هم که دورتر می شوی

نمی توانم فراموشت کنم...

من و سیگار...

سیگار

در دستان تو

و من

دور از دستانت

هر دو سوختیم...!

پوچ...

می گویی

گل یا پوچ؟!؟

فریاد می زنم

پوچ می خواهم!!! تمام تو را...

آنکه می گفتی و نبودی...!

تب تابستان...

بر تن روزهای داغ تابستان

تنهایی ام را می پوشانم

هوا کمی سرد می شود...