صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

صد سال تنهایی

انگار کسی سیگارش را میان سرنوشت ما خاموش کرده است...

آغاز هزار و سیصد و تنهایی...

بهار

آن روزهای سخت زمستانی بود

که باور داشتند همه

حنا دختری ست در مزرعه...

حالا

حنای باور آدم ها

رنگی ندارد

به دروغ می گویند

بهار آمده

خودشان هم باور ندارند...

نظرات 8 + ارسال نظر
فاطیما پائیزی دوشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:54



مرحبا
درختان را بیدار نموده ای انگار
دستی به شانه ی بابایم بزن
ببین می توانی بیدارش کنی
.
.
.
سالهاست که خوابیده
بیدارش نمی کند
نسیم هیچ بهاری هرگز..
.
.
.
کافی بود
باد
سر انگشتی به پشت پنجره ام بکوبد
تا باورم شود
بهار آمده انگار...
.
.
.
سفره ی دفترم را پهن کردم
"سین" ی نبود
برای نوشتن
حتی سلام!!!
.
.
.
این طرف پنجره منم
آن طرف بهار
نیست رمقی برای گشودن پنجره...
.
.
.
حالا که
پنجره های بسته
خبر از آمدن بهار می دهند
ای کاش
حوصله ای بود
برای از کسی نوشتن...
.
.
.
چگونه باور کنم
بهار شده
وقتی صدای پایت نمی آید هنوز!!!

حامد دوشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 http://www.haamed.blogsky.com

هنگامی که به آرزوهام رسیدم اون روز بهار و نوروز من خواهد بود

باران دوشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:25 http://the-rain.blogsky.com

فاطیمای عزیزم / عمر ما و این دنیا با همه ی سیاهی هاش تموم میشه / باید باور کرد معجزه ی روز نو را / نوروز مبارک :) :*

حسین... دوشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 21:01 http://funeral.blogsky.com

سلام
نوروز رو تبریک میگم!
انشاا.. این سال براتون نمونه ی یه سال درخشان باشه! :)

پیمان سه‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:51 http://paymandorosti.blogsky.com/

سلام فاطیمای دوست داشتنی...

دست به دلم نذار که خونه !! هر چی بگی حق داری.

ممنون که اومدی .

عاشقانه های مردزمینی سه‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:15 http://www.parseh2.blogsky.com

باقطارآمد
ازدهکده ی دور....
بهار
خسته وکوفته وخاک آلود
نه کسی آمده ازشهربه استقبالش
نه کسی دنبالش
گیج وتنهاوغریب
دود،ازآهن هابرمی خاست
آه،ازآدم ها
باقطارآمد،ازدوربهار
چمدانش راازروی سکودزدیدند

سلام فاطمه خانم
بااینهمه بهاربه سبب ذات آسمانی اش خواستنی است ودوست داشتنی...

فرخ سه‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 17:28 http://chakhan-2.blogsky.com

اگر بهار را با جان و دل باور کنیم ، هیچگاه در زندگی به بیراهه نخواهیم رفت . چرا که معاد را باور کرده ایم .. آری عزیزم
بهار در باورهای ما نمیگنجد .. فصلها را پشت سر میگذاریم و میرویم و میاییم و گذر عمر را نمیبینیم . حتی تصاویر کودکیهای ما نیز بیدارمان نمیکند ... تو را شاد و امیدوار میخواهم ... در سال نو

بی یار شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:08 http://talkhkade.blogfa.com/

بسیار چسبید به من...بسیار...
با آرزوی کمی شادی پایدار...

پیروز باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد